مدانا در پنجاه سالگی
عبدی کلانتری
شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۷
در اوایل دههء هشتاد قرن بیستم، به هنگام اختراع ویدئو و شبکه های
تلویزیونی کابلی مثل شبکهء ۲۴ ساعتهء «ام تی وی»، مدانا می
رفت که به سرعت تبدیل به بت دخترهای تین ایجر آمریکایی شود. او هم الاههء
موسیقی پاپ بود و هم الگوی رفتار سنت شکن و طاغیانه در برابر تابوهای
اخلاقی. الگویی که در فرهنگ مردم پسند و توده گیر آمریکایی بیشتر مردان
جوان آنرا نمایندگی می کردند: جیمز دین، مارلون براندو، جیم موریسون، جیمی
هندریکس، پرینس، کورت کوبین، ادی ودر.
این سالها همچنین مصادف بود با دورانی که که اکثر ایرانی ها جامعه و فرهنگ
غربگرای محمدرضا شاه را طرد کرده بودند تا اصالت بومی و
«استقلال» خود را زیر رهبری روحانیان شیعی به رخ جهانیان
بکشند. برای مبارزه با فساد زنان در ایران و اشعه ای که از موهای آنها پخش
می شد، یا تن پوشی که موجب لغزیدن مرد شیعی و گناه آلودکردن نگاه عارفانهء
او می شد، روسری، توسری، حجاب، و سنگسار نهادیه شدند، پخش صدای تحریک آمیز
زن از رسانه ها ممنوع گشت و به جای آن سینماگران و برنامه سازان
تلویزیون، الگوی های ایثار پرشور و عارفانهء خود را به جوانان، به ویژه
پسران جوان، عرضه کردند. همان الگویی که امروزه در خیابانهای بصره،
لبنان، و غزه به تین ایجرهای محروم تجویز می شود.

در میانهء دههء هشتاد قرن بیستم، در خیابانهای نیویورک و لوس آنجلس یا
شاپینگ مال های بیرون شهرهای آمریکا، دختران جوان را می دیدیم که به طرز
جسورانه ای لباس زیرشان را روی لباسهای دیگر می پوشند ، سینه بند روی تی
شرت، دو اینج از بالای کمر برهنه، با ناف لخت که گاه تزیین هم شده بود؛
شلوارک توری نازک زیر دامن کوتاه به جای لباس معمولی، دست کش مخمل با
سرانگشت های بریده، انواع زنجیرها و دست بندها و گوشواره های بزرگ و
جورابهای کوتاه خنده دار، یا جوراب ِ «تورماهی»ی پاره شده؛
این ها همه بدعت های مدانا بود در پهنهء پرتأثیر موسیقی پاپ. سال به سال
به مدت دو دهه، او تصویرهای تازه سکه زد و به بازارهای جهان فرستاد.
مدانا بود که نخستین بار روی صحنه (و بر پردهء تلویزیون MTV) با کلاه و
شلوار مردانهء گشاد چاپلینی، به سبک مایکل جکسون دست به میان پاهایش
می برد و سلاح «مردانه» اش را در نیمکاسهء مشت اش می گرفت و
به جماعت حواله می داد. بعد کت مردانه را در می آورد تا سینه
های کله قندی نوک تیز پلاستیکی اش را به سمت ما نشانه برود. همهء این
چیزها را مدانا رواج داد و «عادی» کرد.

کارهای مدانا البته در ابتدا عادی نبود بلکه سنت شکن، یاغی و طغیانگر، و
به قول بعضی ها مظهر استقلال زنانه، بیرون ریختن نقش های قراردادی برای
دخترها، و به تعبیری فمینیستی بود. مستقل باش، از جوانی و سکس لذت
ببر، زود شوهر نکن، زیر بار دستورات بابا و مامان نرو، در قید امر و نهی
کشیش ها نباش، اگر لازم شد، همه چیز را ول کن و برو جایی که بتوانی خودت
را از صفر اختراع کنی! خیلی ساده س، فقط یک ژست بگیر جلوی دوربین،
کاری نداره! قوی باش و شکوه نکن! بابا واسم موعظه نکن، من می خوام بچهء
حرامی ام را پیش خودم نگه دارم. بذار بدن هامون حرکت بکنه با
موسیقی! بدن من مال منه، نه مال پدر من، شوهر من، کلیسا، دولت،
بوروکراتها، روشنفکرها، آخوندها و شیوخ. رهایی زن با آزاد کردن بدن او از
کنترل پدرسالارانه شروع می شود.
اما مگر در فرهنگ توده گیر و تجاری آمریکا چیزی می تواند یاغی باقی بماند؟
مگر طغیان فردی می تواند تبدیل به سیل انقلابی شود؟ به محض محبوبیت،
هرپدیده ای هرچند اخلاقگریز و کفرآلود، تبدیل به کالایی دیگر برای فروش می
شود: از شلوارهای جین سوپرگشاد با خشتک زیر زانو، تا گوشواره ی مردان، از
خالکوبی که زمانی فقط برای موتورسوارهای «شکم ـ آبجویی» و
راننده های کامیون و خانم های آنکاره بود، تا امروزه انواع لباسها و
حجابهای شرقی و «اسلامی» در بوتیک های رنگ و وارنگ و شاپینگ
مالها.

و مدانا از همان هفده هجده سالگی به خوبی این مکانیسم را شناخته بود.
فمینیسم و طغیانگری او برای شکستن قواعد و ساختارهای جامعهء مصرفی و
پراندن خواب بورژوازی و طبقهء متوسط نبود، بلکه برای تسخیر بازار بود از
طریق ابداع کردن تصویرهای مدام نو شونده. از طریق کالا کردن خودش، و
«جریان» و «موج» ساختن برای فروش. در سی و
چندسالگی این کار را با تصاویر پورن، سادومازوخیسم، بازیگوشی با لزبیانیسم
و بایسکسوآلیسم، فتيشيسم، و استمنا روی صحنه می کرد؛ در چهل و چند سالگی با
عرفان یهودی (کبالا) و اشعار مولانای رومی! این آخری ــ اشعار انگلیسی
شدهء رومی ــ یکی از پول سازترین کالاهای «روحانی» و معطوف به
«عشق» در ایدئولوژی انسان کورپوراتی است؛ انسانی که خارج از
نهادهای رسمی دینی به دنبال «معنویت» می گردد. در آمریکا، کسب
و کار و فروش «معنویت» و اسپیریچواليتی، از پولسازترین
دکانها است. مدانا در آستانهء پنجاه سالگی کتابی برای کودکان نوشت و اکنون
تصویر یک «مادر دلسوز» را به طرفدارانش، و به بازار، عرضه می
کند. او یک کودک مالاویایی را به پسرخواندگی قبول کرده است.

در چنین شرایطی، آیا مدانا توانست تغییری در تلقی رایج از نقش جنسی (جندر
/ gender) در آمریکا به وجود آورد؟ آیا مدانا توانست پایه های
پدرسالاری را بلرزاند و زنان جوان را صاحب «قدرت»ی کند که
نداشتند؟ آیا او خود سمبول تازهء سکس بود یا موفق شد سمبول های رایج
سکس را نابود کند؟ آیا او قراردادهای زن بودن و «زنانگی» را
به هم زد و به جای آنکه بازیچهء مردها باشد، مردها را بازیچهء خودش کرد؟
مردهای قدرتمندی چون شون پن و وارن بیتی؟

برخی برآنند، پس از سالها محافظه کاری عصر رانالد ریگان و هراس از شیوع
بیماری ایدز و تعصبات ضد همجنسگرایان، آلبوم «اروتیکا» و کتاب
همراه آن «سکس» که در سال ۱۹۹۲ منتشر شد، سنت شکن، جسور، و
رهایی بخش بود. در این دوره بود که مدانا قالب های رایج نقشهای جنسی را به
هم زد، و همخوابی زنان سفید با سیاهپوستان، لزبین ها و دوجنسی ها،
همخوابگی های سادومازوخیستی و تابوهای مشابه را به میان جریان رایج فرهنگ
پاپ آمریکایی آورد. تنها زنی در مقام مدانا، با قدرت مالی و اعتبار تجاری
او می توانست چنین ریسک بزرگی بکند.

در نگاه دوباره، همهء این سنت شکنی ها همچون قمار در بازاری به نظر می
رسند که تشنهء کالای تازه است و حاضر است برای سود احتمالی روی آن سرمایه
بگذارد. آمریکا از لحاظ فرهنگی به مراتب از اروپا مذهبی تر و محافظه کارتر
است اما چندین برابر اروپا نیز برای صنعت سرگرمی ساز خود در بازار آزاد
حاضر به سرمایه گذاری است. ساختن «تصویر» و صدور آن یکی از
کارکردهای مهم این صنعت سرگرمی ساز است.
و مثل همیشه، در این بازار بزرگ جهانی، همهء کشورهای پیشرفته و درحال
توسعه نسخه های بومی و تقلیدی این تصویرــ مدانا های بومی ــ را، مثل بدل
های بومی فیلمهای هالیوود، خوراک بازار سرگرمی ساز خود می کنند.
پیوندهای دیگر
عبدی کلانتری برای صدای آلمان:
افسون
بروس سپرینگستین
یادی
از الویس پرسلی
باب
دیلان در « عصرجدید »
سکس
و مذهب و پرینس
صوت
سکوت ـ موسیقی زیرزمینی ایران