|
كاريكاتورها:
رويارويي
تمدن ها
محمد
برقعي

اگر شرق
بايد قانون
مدار شود و
بياموزد كه
خشم خود را در
چهارچوب
قانون مهار
كند غرب نيز
بايد در فرهنگ
خودمدار و
خودپرست خود
تجديدنظر بنياني
كند.
توضيح:
اين مقاله پيش
از مصاحبهء
آقای نيکفر در
همين باره
نوشته شده است.
ـ نيلگون
مسئله چاپ
كاريكاتورهايي
در مورد
پيامبر اسلام
در نشريه يلندز
پوستن چاپ
دانمارك
جنجال
برانگيزترين
مسئله قرن شده
است و در
موردش هزاران
تفسير و مطلب
نوشته شده است
و جان كلام
همه اين نظرات
بر تقابل و
تضاد دو اصل
در دو حوزه
تمدني است؛
يكي غرب كه
اصل را بر
آزادي بيان مي
گذارد به
پيروي از آن
اصل چاپ آنها
را درست مي
داند و يكي
جهان اسلام كه
اصل را بر
احترام به
مقدسات و
باورهاي ديني
مي گذارد و بر
طبق آن اصل آن
را عملي زشت مي
شمارد.
مسلمانان بر
آن باورند كه
غرب از آنان
هتك حرمت كرده
است و مي
بايست از اين
بي حرمتي پوزش
خواهي كند و
غرب بر آن است
كه مسلمانان
مي خواهند
معيارهاي خود
را بر غرب
تحميل كنند و
آزادي بياني
را كه از
اركان جامعه
سكولار مدرن
غرب است به
خطر مي
اندازند.
درست است كه
مقاصد سياسي
در شرايط
سياسي مناسب
از هر دو سوي
اين درگيري
نقش بزرگي
دارد و در بسياري
از موارد
مباحث نظري و
عقيدتي پوششي
است براي
اهداف سياسي،
اما با هر ملاحظه
اي كه مسئله
را بررسي كنيم
وجود دو نظريه
و دو باور
مختلف و تضاد
بنياني آن دو
را نمي توان
انكار كرد و
نگاه من متوجه
همين اختلاف
نظري است.
از ديدگاه من
هر دو اين
نظرها متعلق
به دوران ماقبل
"جهاني شدن"
يا Globalization است و
اين كه فن
آوري جديد
يعني ارتباطات
كامپيوتري كه
جهاني شدن را
ممكن كرده است
هر دوي اين
اصول را
دگرگون كرده
است. همان گونه
كه با پيدايش
تكنولوژيي كه
دوران صنعتي
را ايجاد كرد
بسياري از
اصول
معيارهاي
اجتماعي،
اقتصادي و
قانوني را
دگرگونه كرد و
بسياري از
ارزش هاي
ماقبل صنعتي
يا از پايه
تعويض شد يا
با شرايط
موجود وفق
داده شد، در
عصر جهاني شدن
و وجود
تكنولوژي
جديد نيز در
هر دوي آن
اصول نيز
ناگزير بايد
تجديدنظر شود.
در مورد لزوم
تحول در اصل
احترام به
باورهاي ديني
بسيار گفته
شده، اما در
مورد اصل
آزادي بيان به
گونه اي
اظهارنظر مي
شود كه گويي
نياز به تجديد
نظر و دگرگوني
در آن نيست. به
عبارتي جهان
غرب چنان از
اين اصل دفاع
مي كند كه يك مومن
بسيار معتقد
از آنچه
كلام خداوندش
مي داند و از
آنجا كه تمدن
غالب است چنان
خودمدارانه
به ارزش هايش
مي نگرد كه
گويي طبيعي ترين
و غيرقابل
ترديدترين
ارزش ها
هستند؛ ارزش
هايي كه ابدي
و جهان شمول
هستند و تغيير
شرايط زمان و
فن آوري جديد
خللي در ابدي
بودن آنان
وارد نمي كند.
براي روشن
شدن منظور خود
اجازه بدهيد
با آوردن
مثالي مطلب را
آغاز كنم. دو
فرد را در
نظر بگيريم كه
يكي شيفته
موسيقي است و
آن هم به صداي
بلند از
موسيقي كلاسيك
تا راك و پاپ. و
در مقابل فرد
ديگري اهل خلسه
و خلوت و
آرامش است.
اين دو هر يك
خانه خود را
دارند
ساختماني
مستقل در
ميانه و حياطي
بزرگ. حال اگر
هر يك از اين
دو بر ذوق و
عمل ديگري ايراد
بگيرد جوابي
كه مي شنود آن
است كه چهار ديواري
و اختياري. و
به قول معروف
موسي به دين
خود عيسي به
دين خود.
حال تصور
كنيد اين دو
تحت شرايطي به
يك مجموعه
آپارتماني
نقل مكان كنند
كه ديگر ديوارها
جلوي انتقال
سر و صدا را
نمي توانند بگيرند،
در اين صورت
ديگر اصل
آزادي فردي و
چهار ديواري و
اختياري
كاملا
دگرگونه مي
شود و نه تنها
براي علاقمند
به شنيدن
موسيقي
محدوديت
ايجاد مي كند
بلكه همسايه
او نيز در
توقعش از
آرامش و سكون
در درون خانه
اش مي بايد
تجديدنظر
اساسي كند.
پيش از عصر
جهاني شدن و
فراگير شدن فن
ارتباطات
الكترونيكي
كشورها و تمدن
ها در حكم
همان خانه هاي
مستقل و جدا
بودند لذا مردم
دانمارك
برطبق ذوق و
فرهنگ خودشان
مي توانستند
عمل كنند و با
هر مقدسي شوخي
كنند و
كشورهاي
مسلمان نيز
معيارهاي سخت
خود را در مورد
حرمت به
مقدسات داشته
باشند. اما با
تكنولوژي
جديد ديگر
خانه مستقل و
مجزايي وجود
ندارد، آن كه
در دانمارك مي
نويسد ديگر
فقط براي مردم
آن ديار نمي
نويسد بلكه با
جهان سخن مي گويد
بويژه اگر اين
بلندگو در غرب
باشد كه تمدن
غالب است و
صدايش به
آساني در جهان
انعكاس مي يابد.
تركيب جمعيتي
مردم دانمارك
هم به پيروي از
همان جهاني
شدن حتي مثل
چند دهه قبل
نيست كه متشكل
باشد از مردمي
همگون و از يك
قوم با معدودي
بيگانه از
تمدن هاي ديگر
در آن، بلكه
حال مهاجران
تمدن هاي ديگر
رقم قابل ملاحظه
اي از جمعيت
آن كشور را
تشكيل ميدهند
و فرهنگ
دانمارك ديگر
رنگ خالص
دانماركي
ندارد بلكه
رگه هاي قابل
ملاحظه اي از
رنگ فرهنگ مهاجران
را در خود
دارد؛ فرهنگ
هايي با ارزش
هايي كاملا
متفاوت كه
ديگر هم حاشيه
نشين و غريب
نيستند بلكه
بومي آن ديار
شده اند.
اين نكته از
ديد سردبير
فرهنگي مجله
آقاي فلمينگ
رز نيز از
همان اول
پنهان نبود و
او با توجه به
همين
تكنولوژي، آن
كاريكاتورها
را چاپ كرد تا
به قول خودش
با محدوديت
هايي كه باورهاي
مسلمانان
براي جوامع
سكولار غرب
ايجاد كرده
است مبارزه
كند و به گوش
جهانيان
بويژه مسلمانان
برساند كه
براي مردم
دانمارك به
طور خاص و
مردم غرب به
طور عام اصل
بر آزادي بيان
است نه احترام
به مقدسات.
بدين سان
مجله يلندز
پوستن با
توجه به
تكنولوژي
جديد نه تنها
از آزادي بيان
به شكل
دانماركي آن
حمايت مي كند
بلكه از جهان
مي خواهد كه
تابع همين
ارزش ها بشوند
و بي حرمتي به
مقدسات را
پذيرا باشند و
اگر هم آن را
نمي پسندند به
شيوه مردم
دانمارك به آن
اعتراض كنند و
آنها هم هر
مفهوم مقدسي
از مردم
دانمارك را كه
خواستند مسخره
كنند. زيرا
اين عمل و اين
عكس العمل هر
دو متمدنانه
است و ارزش
هاي مخالف با
آن عقب مانده. به
قول يكي از
مبارزان
آفريقاي
جنوبي، سفيدپوستان
نه تنها بر ما
لگد مي زنند
بلكه به ما مي گويند
چگونه از درد
فرياد كنيم.
از سوي ديگر
مسلمانان هم
مي گويند با
توجه به شرايط
جهاني شدن
يعني، هم
مهاجرت وسيع
ما به غرب و هم
امكانات
گسترده
ارتباطات
الكترونيكي همه
بايد ارزش
هاي ما را پاس
بدارند و خلوت
و آرامش ما را
كه حاصل
احترام به
مقدسات است
نبايد خدشه
دار كنند و
هيچ فرهنگي به
بهانه ارزش هاي
خودش نبايد به
حريم ارزش هاي
من تجاوز كند،
به عبارتي
حداقل جهان در
مواجهه با من
تابع ارزش هاي
مورد قبول من
بشود.
كوتاه كلام
آن كه هر دو
سوي ضمن قبول
و بهره گيري
از فن آوري
جديد و پذيرش
شرايط نوين
جهاني شدن نه
تنها مي
خواهند ارزش
هاي دوران
ماقبل جهاني
شدن خود را
حفظ كنند بلكه
به دنبال آنند
كه جهان نيز
تابع ارزش هاي
سنتي آنان
بشود. بي آن كه
حاضر باشند
بپذيرند كه
شرايط جديد،
احكام ارزشي
تازه اي را مي
طلبد و بسياري
ارزش هاي قديم
به حكم شرايط
نوين يا
كارآيي خود را
از دست داده
اند و يا نياز
به تجديد نظر
اساسي دارند.
راه حل
برگرديم به
مثال همان دو
فردي كه از
همسايگي در
خانه هاي
مستقل و جدا
به همسايگي در
داخل يك
مجموعه
آپارتماني تغيير
مكان داده
اند. در اين
شرايط جديد كه
حكم ارزشي
چهار ديواري و
اختياري از
بين رفته است
آنان يكي از
سه راه زير را
مي توانند
برگزينند:
۱- ستيز
پي گير
۲- امنيت
قانوني
۳- همزيستي
مسالمت آميز
در مورد اول
هر يك به اين
اميد هستند كه
در نهايت حريف
را با زور
مجبور به
اطاعت و قبول
شيوه مورد نظر
خودش بكند.
ولي در دو
مورد ديگر هر
دو به دنبال
يافتن راه حلي
براي امكان
زيست در كنار
يكديگر مي
روند.
در مورد
"امنيت
قانوني" هر يك
از اين دو
خواستار
ارضاي هر چه
بيشتر تمايلات
فردي خود و به
دست آوردن
امتيازات
بيشتر در
مقابل حريف
است. آنان هيچ
گونه اعتمادي
به حسن نيت
طرف مقابل
ندارند و هم
چون هابز
انسان را گرگ
انسان مي
دانند، لذا بر
آن هستند كه
تنها حضور
چماق قانون
است كه مانع
تجاوز آنان به
حريم يكديگر
مي شود. و
امنيت آن دو
در گرو حضور
هر چه فعال تر
و قاطع تر آن
چماق دار و پذيرش
مرزهايي است
كه او تعيين
مي كند.
همزيستي
مسالمت آميز
لازمه اش نه
تنها گذشت از
بخشي از منافع
فردي و دادن
امتيازاتي به
طرف مقابل و
برقراري نوعي
داد و ستد
است، بلكه
داشتن يك جهان
بيني است كه
در آن نه تنها آشتي
و مصالحه
تشويق مي شود
بلكه باور به
وجود يك راه
حل ميانه در
آنها دروني
شده است.
ارزش هاي
فرهنگي پديده
هايي است
ديرپا كه در ژرف
ترين لايه هاي
ذهني انسان ها
جاي خوش مي كنند
و از اين روي
شناخت تجربه
هاي تاريخي و
سوابق جوامع
در فهم شيوه
هاي عمل جوامع
نقش مهمي
دارند. جوامع
غربي تا نزديك
به يكي دو سده
پيش به طور
عمده جوامع
بسته و همگون
بودند از جمله
مسيحيت
تقريبا تنها
دين اين جوامع
بود و حتي در هر
شعبه آن گوشه
اي از آن مذهب
غالب بود هم
چنين بود
قوميت و نژاد.
از اين روي
اين جوامع
بسيار
خودمدار و
خودبين بودند.
بي جهت نيست
كه اينان سخن
از كشف قاره
آمريكا و يا
حتي تمدن هاي
ديرپا و كهني
چون چين و هند
مي كردند و
جهان را با
مركزيت خود
نامگذاري مي
كردند چون
خاورميانه و
خاور دور و يا
انديشه
برقراري
حكومت مسيح و
سرزمين موعود
در گوشه و
كنار آن به
آساني خريدار
مي يافت. عيساي
خاورميانه اي
چشم هاي زاغ و
موي بور داشت
و حتي انديشه
نژادي پاك و
ناآلوده و
برتر از ديگران
خريداران
بسيار داشت.
غربيان
برخلاف اكثر
جهان گشايان
از مردم جوامع
مغلوب فاصله مي
گرفتند و با
آنان در نمي
آميختند بلكه
فرهنگ ها و
باورهاي آنان
را سزاوار
نابودي مي
ديدند و به هر
جا كه قدم مي
گذاشتند
نخستين
تلاششان نه
تنها در حاكم
كردن ارزش ها
و باورهاي خود
بلكه از بين
بردن ارزش ها
و اعتقادات
مردم آن ديار
بود. سنتي كه
هنوز هم در
بسياري از
كليساها
بويژه
كليساهاي
نوپاي آمريكا
به شدت دنبال
مي شود و بر جو
بيشتر نهادهاي
فرهنگي و
سياسي غرب از
جمله وسايل
ارتباط جمعي و
صنعت سينما
حكومت مي كند.
حاصل همين بي
خبري و
خودمحوري است
كه يهوديان بارها
در غرب قتل
عام شده اند و
تا نيمه اول
قرن بيستم
براي بسياري
از اين جوامع
از جمله آمريكا
حتي نام اسلام
يا هندو
ناشناخته بود
چه رسد به
هويت آنها و
در زير مقوله
باورهاي مردم
غيرمتمدن مي
آمد.
اين بيگانه
ستيزي را
عواملي مهار
مي كند كه بر
فراز همه
قانون است. و
در مسئله مذهب
نهادهاي ديني
اي هستند كه
سنت ديرپا
داشته اند و
با باورهاي
ديگر قرن ها
داد و ستد
كرده اند از
جمله كليساي
كاتوليك. در
غياب اين
نهادهاست كه
سكولارهاي
سرسخت دين ستيز
و يا رهبران
كليساهاي
نوپايي كه از
طريق وسايل
ارتباط جمعي
پيروان
ميليوني
يافته اند و بيشتر
تابع خواسته
مردم هستند تا
در انديشه و رشد
ذهنيت آنان،
در حمله به
باورهاي
ديگران سخت بي
باكند بويژه
در رابطه با
اسلام كه آن را
رقيبي
نيرومند مي
دانند.
از اين روي
وقتي پاي
مراوده با
مذاهب و اديان
ديگر پيش مي
آيد غرب سنت
نيرومند و
تجربه با ارزشي
در اين زمينه
ندارد. و در
بهترين حالت
خود راه حل
"امنيت
قانوني" را در
پيش پاي مي
گذارد و از
"تحمل" سخن مي
گويد نه از
"تساهل و
تسامح" و اين
راه حل به
دلايل بسياري
در اين زمينه
كاربرد لازم
را ندارد از
جمله اين
دلايل:
الف: عدم وجود
قوانين جهان
شمول در اين
مورد. براي
مثال سردبير
نشريه دي ولت Die Welt در
برلين كه اين
كاريكاتورها
را چاپ مجدد
كرده است در
دفاع از اين
كه چگونه است
كه آزادي بيان
او شامل مسئله
هولوكاست نمي
شود مي گويد"
هر فرهنگي حق
دارد تابوهاي
خودش را داشته
باشد. يك روزنامه
در كشورهاي
اسلامي اگر
اين كارتون ها
را چاپ كند
بايد تنبيه
شود. و اگر
نشريه اي در آلمان
هولوكاست را
زير سئوال
ببرد بايد طبق
قانون مجازات
شود" (واشنگتن
پست ۱۶ فوريه ۲۰۰۶)
اين استدلال و
استدلال هاي
مشابه آن از
سوي نشريه
دانماركي و
روشنفكران
غربي حامي آن
همه بيانگر
تكيه آنان بر
سنت و فرهنگ
بومي است در
دنيايي كه در
عصر "جهاني
شدن" به سر مي
برد و هنوز
قوانين مناسب
اين زمان را
وضع نكرده
است.
ب: از آنجا كه
قانون پديده
اي سياسي است
و تفسير آن بر
عهده قاضي است
و قاضي نيز
فردي است تابع
شرايط زمان و
مكانش، لذا
هيچ دادگاهي
تا قبول جهاني
پيدا نكند هيچ
قانون جهان
شمولي هم در
آن معني
نخواهد داشت.
براي مثال
وقتي در قانون
گفته مي شود
نقد آزاد است
و توهين و
فحاشي ممنوع،
مصداق فحش و
توهين را قاضي
معلوم مي كند
و هيچ متن
قانوني اي
جزييات آن را
نمي تواند
بيان كند.
ج: تجربه نشان
داده و منطق
روشن مي دارد
كه در موارد
بسيار احساسي
و اموري چون
مذهب كه با
همه وجود
پيروانش
سروكار دارد،
قانون به تنهايي
قادر به هدايت
و مهار كردن
نيست، زيرا
اوج
دستورالعمل
قانون تحمل
است و بردباري
نه آسان گيري
و تسامح كه از
مقوله اخلاق
است و تحمل ميدان
عملش در دل
نيست و با
قلمرو احساسي
كه ميدان عمل
باورهاي ديني
است چندان
كاري ندارد.
اگر غرب به
دليل سنت
تاريخي اش
تجربه چنداني
در برخورد با
ديگر مذاهب
نداشته و به دنبال
اصل احترام به
خود و حداكثر
كردن منافع شخصي
قانون را حاكم
كرده است و در
نتيجه سر از راه
حل "امنيت
قانوني" به در
آورده است،
شرق بويژه
خاورميانه و
هند به دلايل
كاملا متفاوت
با آن به راه
حل همزيستي
مسالمت آميز رسيده
و در اين
زمينه درس هاي
بسياري به
جهان مي تواند
بياموزد.
"حق" مفهومي
است متعلق به
جوامع مدرن و
در بيشتر
جوامع شرقي
هنوز جاي خود
را باز نكرده
است. قانون
نيز در اثر
تسلط
حكومتهاي
استبدادي در اين
بخش از جهان
هنوز بر اريكه
قدرت ننشسته
است تا پاسدار
حقوق افراد
باشد. از سوي
ديگر مذاهب
بزرگ در همين
بخش از جهان
پديدار شده
اند و طي قرون
و در نهاني ترين
زواياي روحي
افراد و
گسترده ترين
لايه هاي
فرهنگي جامعه
نفوذ كرده اند
و نقش بسيار
حساس و مهمي
در همه سطوح
زندگي انسان
ها داشته و دارند.
و از آنجا كه
بر باورها
استوارند
چندان هم
مباحثه و
مجادله را بر
نمي تابند،
لذا مردم اين
بخش از جهان
در طول زمان
به مفهوم
"تساهل و
تسامح" دست
يافته اند.
ادبيات اين
مردم لبريز از
اين مفهوم است
و متفكران به
صدها زبان اين
اصل را تبليغ
و تشويق كرده
اند. از
داستان هاي
كهن هندي چون
تعريف فيل از
ديدگاه افراد
مختلفي كه در
يك اتاق تاريك
هستند و هر
كسي با لمس
عضوي از فيل
آن را آن گونه
وصف مي كند.
داستاني كه
مولانا هم آن
را به شعر
آورده است تا
آنجا كه
معشوقي كه شيخ
صنعان را تا
بالاترين
مدارج عرفاني
مي رساند يك
دختر ترسا است
و حاصل اين
همه تلاش طي
قرون نفود اين
مفهوم اخلاقي
تا عميق ترين
لايه هاي
جامعه است تا
بدانجا كه ضرب
المثل "عيسي به
دين خود موسي
به دين خود"
ورد زبان مردم
كوچه و بازار
است حتي براي
بيان سليقه
شخص در خريد
كالايي به كار
مي رود و يا
شعر ضرب المثل
شده "جنگ
هفتاد و دو ملت
همه را عذر بنه"
حاصل همان
آموزش ها و
نهادينه كردن
تساهل و تسامح
است كه در
نبود قانون و
تسلط مستبدين
و پايين بودن
سطح سواد و
عدم بهره گيري
از مدرنيته
پيروان اديان
در همسايگي يك
ديگر زندگي
صلح آميزي
دارند و در
كشور كوچك
لبنان ۱۸ مذهب
در كنار
يكديگر قرن ها
زيست كرده اند
در حالي كه
پاره اي از
آنان چون
يزيديان و شيعيان
در
باورهايشان
هيچ راهي
براي آشتي با
يكديگر
ندارند. و يا
ارامنه و
يهوديان
ايران همه جا
نخست خود را
ايراني مي
دانند سپس
مسيحي يا
يهودي. و يا
مسيحيان عراق
در روز عاشورا
آش نذري مي
پزند. و بر طبق
نوشته حتي
كساني چون
برنارد لوئيس
يهوديان و
مسيحيان و
پيروان اديان
ديگر در حكومت
هاي اسلامي
زندگي قابل
قبولي داشته
اند. سركوب
قرامطه و
اسماعيليه همانند
مسئله
مجاهدين
امروز يك امر
سياسي است تا
ديني و هم
چنين است قتل
عام ارامنه
توسط دولت عثماني
و جنگ شيعه و
سني در زمان
صفويه. و اين
تازه مربوط به
قلمرو اسلام و
خاورميانه
است كه سخن از
تسلط يك دين
ابراهيمي است با
ادعاي دست
يابي به حقيقت
مطلق؛ والا
اگر به هند
برويم در آنجا
شاهد
افتخارآميزترين
تجربيات بشري
در اين زمينه
خواهيم بود و
جهان امروز چه
درس ها كه از
اين قوم مي
تواند بياموزد.
حاصل فراگير
شدن همين
مفهوم تساهل و
تسامح است كه
حتي بهاييان
نيز به نفرت
از مردم ايران
نرسيدند با
وجود آن كه
هميشه رهبران
مذهبي آنان را
نفي كردند و
بيشتر حكومت
ها نيز آنان
را آزار
كردند اما
كمتر از سوي
همسايگانشان
طرد شدند و
حتي ازدواج
آنان با مسلمانان
همسايه شان
امري
غيرمتداول
نبوده و نيست.
و در بيش از ده
شهر و روستايي
كه خود شاهد
بودم اينان به
عنوان بخشي از
جامعه خود و
در رابطه با
همسايگانشان
زندگي آرامي
داشتند مگر آن
كه ملاي
متعصبي اين
رابطه سالم را
برهم مي زد و
در اكثر موارد
با استفاده
از سودجويي
افرادي آتش
جنگ مذهبي را
بر مي افروخت.
كوتاه كلام
آن كه غربيان
در سطح حكومت
و نهادهاي
عمومي مسئله
حق و قانون را
دارند در حالي
كه شرقيان در
سطح مردمي
مسئله تساهل و
مدارا را. در
جوامع غربي
احترام به
مذاهب ديگر در
ميان مردم و
در اخلاقيات
آنان نهادينه
نشده است در
حالي كه در
شرق در ميان
مردم
اخلاقيات مبتني
بر احترام و
مدارا بن مايه
همزيستي مسالمت
آميز شده است.
در جهان امروز
و عصر جهاني شدن
تركيبي از اين
دو است كه
همزيستي
مسالمت آميز
پيروان
اديان
و حتي اين
ناباوران را
ممكن مي
گرداند. اگر
شرق بايد
قانون مدار شود
و بياموزد كه
خشم خود را در
چهارچوب
قانون مهار
كند غرب نيز
بايد در فرهنگ
خودمدار و خودپرست
خود تجديدنظر
بنياني كند. و
به جاي سنگر گرفتن
در پس سپر "حق
آزادي بيان"
با آغوش باز به
پذيرش ديگران
برود و اصل
احترام به
مقدسات و
باورهاي
ديگران را
پذيرا شود و
به اين امر نه
فقط از سر ترس
از قانون و
گريز از مجازات
قاضي بلكه از
سر وجدان و
اخلاق تن دهد
و بپذيرد كه
تكنولوژي
برتر نشان
فرهنگ برتر
نيست و تمدن
هاي ديگر و
پيروان اديان
ديگر با وجود اعتراف
به رشد فني
تمدن غرب وقتي
پاي كليت فرهنگي
در ميان مي
آيد در بسياري
از موارد خود
را پيشرفته تر
و مترقي تر هم
ميدانند.
|