|
دوران
به اصطلاح
«ليبراليزاسيون»
رياست جمهوري
رفسنجاني و
سپس روي
کارآمدن
کابينهء خاتمي
اوضاع را عوض
کرد. کنفرانس
برلين با شرکت
بخشي از
اپوزيسيون خارجي
و بخشي از
اپوزيسيون
داخلي
(ناراضيان «خودي»)
، يک واقعهء
تاريخي بود که
به روشني دورهء
اول تبعيد را
از دورهء بعد
جدا کرد.
امکان رفت و
آمد به ايران،
و سپس انقلاب
اينترنتي
بازهم اين
انشقاق را
پررنگ تر کرد.
دست کم سه
عامل ، نسل
اول سياسيون
تبعيدي را از
نسل بعد جدا
مي کرد: شکاف
نسلي و تجربهء
متفاوت سياسي؛
شکاف
ايدئولوژيک
ـــ نسل تازهء
را بچه هاي پس
از انقلاب
تشکيل مي
دادند که با
ايدئولوژي
اسلامي راحت
بودند و آن را
مي شناختند؛ و
شکاف دانش
تکنيکي
ارتباطي ــ
نسل تازه، نسل
اينترنت و
وبلاگ نويسي
بود حال آنکه
قديمي ها هنوز
با قلم و کاغد
راحت بودند و
با ديدن شمايل
کامپيوتر رم
مي کردند!
هرسال که مي
گذشت ، نسل
سالخورده خود
را منسوخ تر
احساس مي کرد. آنها
درپس کنفرانس
برلين،
مراوده هاي
آکادميک ، و
تشکيل
وبلاگستان در
اينترنت ،
«توطئه» اي مي
ديدند براي
مشروعيت
بخشيدن به نظامي
که بهترين
سالهاي زندگي
را از آنها
ربوده و نزديک
ترين کسان شان
را به خاک
انداخته بود.
چگونه بود که
اين
«اپوزيسيون
جديد» ، اين
خودي هاي
ناراضي ، عمده
وقت شان را
صرف حمله به
غرب و
سازمانهاي
سياسي قديمي و
«افشا»ي
مخالفان
راديکال در
خارج از کشور
مي کردند؟
سرنخ اين
وبلاگ نويس ها
به کجا مي
رسيد؟ از کدام
شعبهء امنيتي
داخلي به آنها
خط داده مي
شد؟ چگونه بود
که هرازگاهي
يک شبکه
تلويزيوني (مثلاً
آفتاب)، يک
روزنامه ، يک
سايت
اينترنتي در
خارج افتتاح
مي شد تا به
«بزک» هيولا
بپردازد؟
چطور فيلم ها
و کنسرت هايي
که در خود وطن
روي آفتاب را
نمي ديدند در
شهرهاي اروپا
و آمريکا عرضه
مي شدند تا
نشان دهند در
ايران از
سانسور و
سرکوب خبري
نيست؟ عدم
اعتماد دوسويه
بيشتر و بيشتر
مي شد. نسل
قديم (بيشتر
در اروپا ، به
ويژه در آلمان
وسوئد و فرانسه)
ميان خود و
نسل جديدي که
تازه به خارج
آمده بود
(بيشتر در
کانادا و
آمريکا) وجه
مشترک زيادي
نمي ديد.
از
کجا آورده اي؟
رد پول را
بگير!
ورود
به قرن جديد
بازهم آبستن
تحولات تازه
تري بود : روي
کار آمدن جورج
بوش و حلقهء
کوچک اما پرنفوذ
«نئوکان» ها که
از يک دههء
پيش براي
خاورميانه
برنامه
تغييري راديکال
را در دستور
کار داشتند؛
کشتار يازدهم
سپتامبر و
آغاز مبارزهء
جهاني با
ترور؛ و بی
نتيجه ماندن
جنبش دوم
خرداد. راديو
آزادي که به
«راديو خاتمي»
شهرت پيدا
کرده بود، به
راديو فردا
تبديل شد تا
ضمن نزديکي به
خط «صداي آمريکا»
، توجه خود را
بر جذب نسل
جديد متمرکزکند.
با روي
کارآمدن
کابينهء
احمدي نژاد، بخش
بزرگي از
اپوزيسيون
خودي و نسل وبلاگ
نويس ناگهان
«يتيم» شد.
حال نوبت اين
بخش از
«اپوزيسيون»
بود که
طعم تجزيه و
شکاف را بچشد.
عده اي گفتند
مرگ يک بار،
شيون يک بار،
و بدون عذاب
وجدان خود را
از ستون چهارم
به ستون پنجم
رساندند.
بودجه هاي
کلان مخملي از
تصويب کنگرهء
آمريکا مي
گذشت و
ستادهاي فکري
براي «متخصصان»
خاورميانه
تشنه تر مي
شدند:
انستيتوي
امريکن
انترپرايز،
انستيتوي
هوور در
دانشگاه
ستانفورد،
انستيتوي
مطالعات خاور
نزديک، مرکز
مطالعات
استراتژيک در
دانشگاه جانزهاپکينز،
خانهء آزادي،
موقوفهء ملي
براي دموکراسي
، و دهها
بنياد محافظه
کار ديگر.
گروهي
ديگر به اين
نتيجه رسيدند
که بايد در دفاع
از خلق هاي
محروم ايران و
فلسطين ،
«ضدامپرياليست»
باقي بمانند
تا وقتي که
هوگوچاوز ومحمود
احمدي نژاد ،
دست دور گردن
يکديگر، از حق
مسلم ما براي
داشتن نيروي
هسته اي دفاع
مي کنند
و در سازمان
ملل و رسانه
ها جورج بوش
را «گوشمالي»
مي دهند ، يا
زماني که شيخ
نصرالله و شيخ
مقتدا به ارتش
هاي
صهيونيستي
تودهني مي زنند،
براي رهبران
بومي
فريادهاي
تشويق آميز
«پُست
کولونيال»
بکشند. درست
مثل
استالينيست
ها و
ضداستالينيست
هاي نسل پيش ،
پست کولونيال
ها و کولونيال
ها نيز وقت
زيادي را صرف
افشاي مقاصد
شوم و
ارتباطاتِ
مخفيِ طرف
مقابل مي کنند.
پشت پرده ،
جنگ آينه ها و
نفرگيري به
روال سابق
ادامه مي
يابد، با اين
حکمت که
«بهترين روش
پروپاگاند،
روشي است که
طبق آن، سوژهء
شما {فردي که
بايد مورد
استفاده قرار
گيرد} در جهتي
حرکت کند که
مقاصد شما پيش
برده شود ، در
حاليکه خود
سوژه ، پيش
خود تصور مي
کند که دارد
هدف هاي خودش
را دنبال مي
کند.»
آدمهاي
«منطقي» و
«پراگماتيک»
هميشه به شما
مي گويند ، در
شرايطي که راه
سومي وجود ندارد،
ميان بد و
بدتر، بايد
«بد» را انتخاب
کنيد. اما
کدام بد و
کدام بدتر
است؟ ستاد
فکري امپراتوري
يا ستاد فکري
بومي؟ نهاد
امنيتي آن يا
نهاد امنيتي
اين؟ فاشيسم
کولونيال يا
فاشيسم ضدکولونيال؟
مافياي نفتي
تکزاس يا مافياي
نفتي بومي؟
بنيادگراي
کاخ سفيد يا
بنيادگراي
خودي؟ در جنگ
سرد ميان
ايدئولوژي ها
وگفتارهاي
سياسي و
تبليغاتي ، و
در کارزارهاي
رواني براي
تسخير مغزها،
رسانه ها بي
طرف نمي مانند.
کار روشنفکري
، از جمله
فعاليت رسانه
اي ، حاوي بار
ايدئولوژيک
است و در
ميدان جاذبه و
ضدجاذبهء
گفتارهاي
قدرت و ضدقدرت
عمل مي کند.
آنکس که قلم
اش به مشروعيت
رژيمي ضربه زند
، از ديد آن
رژيم «ستون
پنجمي» است.
نيت قلبي و اخلاق
فردي صاحب قلم
، ربطي به اين
محاسبه ندارد.
اين يک
محاسبهء
سادهء سود و
زيان است. ///
ويراستار
متن : شـيدا
ديانی
گزيده
اي از منابع:
«کنگره
براي آزادي
فرهنگي» و
رابطه
روشنفکران با
سازمانهاي
جاسوسي
آمريکا ـ به
تفصيل مستند
شده:
Frances Stoner Saunders
The Cultural
Cold War:
The CIA and the
World of Arts and Letters
The New Press,
2000
گزارش
کارل برنستين
از رابطهء سيا
و رسانه ها در
ماهنامهء
«رولين ستون»:
Carl Bernstein
The CIA and
the Media
Rolling Stone,
20, October 1977
گزارش
سه بخشي
نيويورک
تايمز در
رابطهء سيا و رسانه
ها:
John M. Crewdson and Joseph B. Treaster
The CIA's
3-Decade Effort to Mold the World's Views
New York Times, 25
December 1977,
pp. 1, 12
Terrence Smith
CIA Contacts With Reporters
New York Times,
p. 13
Crewdson and Treaster,
Worldwide
Propaganda Network Built by the CIA
New York Times, 26
December 1977,
pp. 1, 37
Crewdson and Treaster
CIA Established
Many Links to Journalists in U.S. and Abroad
New York Times, 27
December 1977,
pp. 1, 40-41.
ماجراي
ايران ـ
کونترا ، فروش
مهمات به
ايران در ازاي
آزادي
گروگانهاي
آمريکايي در
لبنان و
فرستادن پول
به کونتراهاي
نيکاراگوئه: منابع
بسيار زياد
است و محاکمهء
جنجالي نورث و
اليوت
اِبرامز توسط
همهء روزنامه
ها گزارش شده.
براي دانستن
خلاصه اي از تمام
واقعه به اين
ديکشنري
سياسي
خاورميانه رجوع
کنيد:
Dilip Hiro
The Essential Middle East, A Comprehensiv Guide
Macmillan Press
and Carol & Graf Publication, 2003, Irangate
entry
دربارهء
دو سازمان
«مرکز بين
المللي
برخورد غيرخشونت
آميز» و «خانهء
آزادي» ،
بودجه ها و
چگونگي
ارتباطات با
کاخ سفيد (از
دورهء ريگان
تا جورج دبليو
بوش) ، وزارت
امورخارجهء
آمريکا ، سازمانهاي
ضدکمونيستي
يا ضد شورشي
آمريکاي لاتين،
اروپاي شرقي و
افغانستان، و
کارگاههاي
تعليمات، روي
اين لينک ها
(گزينه اي
کوچک)کليک
کنيد:
فاينانشال
تايمز
http://www.ft.com/cms/s/364cda0e-c016-11da-939f-0000779e2340.html
مانتلي
ريويو
http://mrzine.monthlyreview.org/barahona030107.html
مرکز
روابط بين
المللي (آي آر
سي)
http://rightweb.irc-online.org/groupwatch/freehous.php
دربارهء
تازه ترين
جبهه هاي
انقلاب مخملي
در ايران به
نقل از باستون
گلوب سوم
ژانويهء ۲۰۰۷
و نيويوريک
تايمز بيستم
نوامبر ۲۰۰۶
http://www.nilgoon.org/articles/Abdee_Kalantari_04Jan_2007.html
http://www.nilgoon.org/articles/Kalantari_November21_2006.html
فايل
های صوتی
:
بخش
اول اينجا
کليک کنيد.
بخش
دوم اينجا
کليک کنيد.
بخش
سوم اينجا
کليک کنيد.
|