|
ظرف
ده سال اخير،
گسترش شبکه
جهاني
کامپيوتري يا
«اينترنت» و
پروتکل هاي
ارتباطات
شبکه اي الکتريکي
(«اف تي پي» ،
پروتوکل هاي
ايميل يا پست
الکتريکي، «تي
سي پي آي پي» )
همراه با
امکان
فرستادن
پيامهاي رمزي
شده
(انکريپتد)
روي شبکهء
اينترنت ، به
اضافهء تلفن
هاي همراه و
کامپيوترهاي
دستي ، چهرهء
ارتباطات ،
خبررساني ، و
نيز تاکتيک
هاي جنگ سرد
فرهنگي را ،
از جمله در
زمينهء جنگ
هاي رواني
رسانه اي و
پروپاگاند،
دگرگون کرد.
نسل تازهء
ناراضيان
کشورها،
فعالان حقوق
بشر، مبارزان
اتحاديه هاي
کارگري و جنبش
هاي زنان و
اقليت ها، از
اين راه به
ناگهان به شيوه
هاي مهمي از
قدرت
سازماندهي
دست پيدا کردند
که نسل هاي
پيشين از آن
بي بهره
بودند. اکنون
همهء شورشي ها
و ضدشورشي ها،
همهء ناراضيان،
همهء
ارگانهاي
اطلاعاتي و
ضداطلاعاتي ،
مي بايست با
توجه به اين
تحول دوران
ساز، در تمامي
تاکتيک ها و
استراتژي هاي
خود تجديد نظر
مي کردند. ما
وارد عصرتازه
اي از جنگ هاي
آينه اي شده
ايم که هنوز
همه امکانات
بالقوهء آن به
آگاهي تئوريک
در نيامده
است.
پس
از نابوديِ
نظام شوروي و
ادغام آلمان
شرقي و غربي ،
«خانهء آزادي»
با کمک
ناراضيان
سابق اروپاي
شرقي ، دست به
تشکيل
کارگاههاي
آموزشي در
نقاط مختلف
جهان زد تا
تاکتيک هاي
سازماندهي را
به
فعالان
کشورهايي
تعليم دهد که
با رژيم هاي
ضدآمريکايي
خودشان
مبارزه مي
کردند.
با توجه به
تغيير اساسي
خطوط و جبهه
هاي جنگ سرد
در دوران نوين
هژموني
آمريکا، و امکانات
تکنولوژي هاي
ارتباطي نو ، تاکتيک
ها و استراتژي
هاي «نرم» يا
«غير خشونت
آميز» اکنون
همان اهميتي
را پيدا کرده
که جنگ هاي
خونين ضدشورشي
(با مدارس
تعليم
نظاميان ،
بازجويان و
شکنجه گران،
جوخه هاي
پاراميليتاري و ارتش
هاي
«کونترايي») در
دوره هاي
پيشين داشتند.
دستهائي که تا
يک دههء پيش
به خون شورشيان
و چپگرايان
آمريکاي
لاتين و شرق
آسيا آلوده بود،
اکنون،
پاکيزه و
معطر، در
دستکش هاي دلفريت
مخملي به شما
خيرمقدم مي
گويند و
صاحبان آنها
آهسته درگوش
شما نرخي را
براي همکاري
پيشنهاد مي
کنند!
جنگ
سرد در عصر
پسامُدرن و
جهاني شدن
سرمايه
جنگ
سرد جديد
اکنون نه ميان
کمونيست ها و
ضد کمونيست ها
(اسامي ديگر:
استالينيست
ها و ضد استالينيست
ها / پشت پرده ء
آهنين و «جهان
آزاد» /
اردوگاه
سوسياليسم و
اردوگاه
امپرياليسم /
جنبش جهاني
کارگري و
سرمايه داري)
، بلکه ميان
امپراتوري و
ضدامپراتوري
است.
هريک از اين
دو اردوگاه ،
امپراتوري و
ضد امپراتوري
، خود طيفي از
جناحهاي
راستِ
فاشيستي تا چپ
را در برمي
گيرد.
«امپراتوري»
با ايالات
متحدهء
آمريکا يکي
نيست. «امپراتوري»
نامي است براي
نظام جهاني
سرمايه (گلوبال
کاپيتال) که
فرامليتي و
غيرمتمرکز است
و «دولت» ندارد.
در درون
امپراتواري،
هژموني يا
سرکردگي
سياسي ، به
همراه تفوق
نظامي ، از آن
ايالات متحده
است. اما اين
هژموني به
ميزان زيادي
توسط
اتحاديهء
اروپا، جمهوري
خلق چين ، و
فدراسيون
روسيه محدود
مي شود. ابزار
جنگهاي گرم
امپراتوري
عبارت اند از
پنتاگون
(وزارت دفاع
آمريکا)،
پيمان
آتلانتيک شمالي
(ناتو)، و
شوراي امنيت
سازمان ملل
متحد. اما در
عصر
امپراتوري ،
مهمتر از
ابزار سرکردگي
نظامي، ابزار
هژموني
اقتصادي و
سياسي است: سازمان
تجارت جهاني،
پيمان هاي دو
يا چندجانبهء
تجارت آزاد و
لغو تعرفه ها،
بانک جهاني ، صندوق
بين المللي
پول، و در
نهايت همهء
مکانيسم هاي
حقوقي و
قراردادهائي
که حرکت
سرمايهء تجاري
را در جهان
تسهيل مي
کنند.
جبههء
ضدامپراتوري
نيز غير
متمرکز و
پراکنده است.
ديگر از
همبستگي
جهاني احزاب
کمونيست خبري
نيست.
کومينترن يا
«مسکو» (نام
استعاريِ
مرکز تئوريک و
استراتژيک
جنبش هاي ضد
امپرياليستي
قرن گذشته) از
ميان رفته
است. در عوض،
امواج پراکنده
و جنبش هاي
«پست مدرن» اي
را داريم که
هنوز نمي توان
آنها را به
دقت تعريف
کرد.
جنبش هاي
سنتي کارگري و
اتحاديه هاي آنها
کماکان در اين
جبهه اند؛
جنبش هاي
متنوعي که زير
چتر مخالفت با
گلوباليزه
شدن فعاليت مي
کنند، و
بالاخره جنبش
هاي بومي گراي
ضد استعماري
که در جهت
احقاق حقوق و
شأن انساني
محرومان جهان
سوم ، مردم
سرزمين هاي
اشغال شده، و
بوميان خرد
شده به زير
چرخ هاي ماشين
مُدرنيته فعاليت
مي کنند هم در
اينجا قرار مي
گيرند. تئوري
هاي
پسااستعماري
يا«پُست
کولونيال» ،
براي اين جنبش
اخير جايگاه و
ارج ويژه اي
قايل هستند.
استراتژي
هاي
امپراتوري در
برابر اسلام
سياسي
بعضي
از تحليلگران
مايل اند
اسلام سياسيِ
ضدغرب يا «ضد
امپرياليستي»
را نيز در
شمار جنبش هاي
پسااستعماري
بياورند زيرا
پايهء طبقاتي اين
جنبش ها اقشار
محروم و
مستضعف اند.
اين اقشار ،
«بي طبقه» ها را
هم در برمي
گيرد (گروههاي
کنده شده از
زمين ، حاشيهء
شهري ، لومپن
پرولتاريا) .
بايد به ياد
داشت که اسلام
سياسي در
دوران تجدد،
دست کم از
زمان سيد جمال
الدين
افغاني، شاخه
ها و
ايدئولوژي هاي
متنوعي داشته
است. بخشي از
آن در درون
پروژه اصلاح
طلبي مدرن و
متجدد قرار مي
گيرد که مي توان
آن را اسلام
ليبرال هم
خواند (نائيني،
عبده ، اقبال
، جبههء
آزادي).
اسلام
ليبرال
نمايندهء
بورژوازي
بومي يا ملي با
تمايلات
مذهبي است.
اما
پس از آنکه
دوران
استعمار
کلاسيک به
پايان رسيد، به ويژه
پس از جنگ
جهاني دوم که در
کشورهاي سابق
مستعمره دو
نوع رژيم
سکولار برسرکار
آمد («سکولار
ناسيوناليست»
مانند رژيم
ناصر در مصر و
احزاب بعثي در
عراق و سوريه؛
و «سکولار
نواستعماري»
مانند رژيم
هاي سلطنتي
نفتي يا رژيم
هاي نظامي دست
راستي در ساير
کشورهاي جهان
سوم) ، ما با
راديکاليزه
شدن اسلام
سياسي روبه
روشديم که به
شکل جنبش
جهاني اخوان
المسلمين ،
جنبش هاي
جهادي سلفی ،
و سرانجام
اسلام سياسي
شيعي در ايران
و لبنان بروز
کرده است.
فايل
های صوتی
:
بخش
اول اينجا
کليک کنيد.
بخش
دوم اينجا
کليک کنيد.
بخش
سوم اينجا
کليک کنيد.
|