ترديدي نيست که انقلاب ايران در سال ۱۹۷۹ـــ انقلابي پوپوليستي و خلقي («همه طبقاتي») که به فاصلهء کوتاهي از لحاظ ايدئولوژيک ، سياسي ، و نظامي دربست زير رهبري تئوکراسي شيعي قرار گرفت ـــ نقش مهمي در به حرکت درآوردن همهء جناحهاي اسلام سياسيِ «ضدامپرياليستي» در جهان بازي کرد. با کنار رفتن اتحاد شوروي از معادلات «ضدامپرياليستي» ، به نظر مي رسد در قرن بيست و يکم ، نقش اين جناح از اسلام سياسي در جهان بيشتر و بيشتر خواهد شد. اسلام سياسي با مکانيسم ها و استراتژي هاي متنوعي ، از انتخابات گرفته تا جنگ چريکي يا مبارزه تروريستي، جهاد خود را براي تسخير دولت هاي ملي جلو مي برد.

 

استراتژي امپراتوري براي رام کردن اسلام سياسي دوگانه است: رفورميسم و براندازي. براندازي نيز خود به دو نوع نظامي و مخملي تقسيم مي شود. در استراتژي رفورميستي ، حمايت فعال از اسلام ليبرال در دستور کار قرار مي گيرد. اتحاديهء اروپا، وزارت امورخارجهء آمريکا ، به ويژه در کابينه هاي حزب دموکراتيک، و جناحي از سازمان «سيا» ، به طور سنتي متمايل به اين استراتژي بوده اند. در اينجا تاکيد بر معاملات اقتصادي و مراودات فرهنگي است. انواع «انجمن هاي دوستي» ايران و آمريکا و «اتاق هاي مشترک بازرگاني» با بودجه هاي کلان مثل قارچ از زمين سبز مي شوند تا روابط دو کشور هرچه زودتر «نورمال»  و «حسنه» شود. خبرنگاران رسانه ها فرصت سفرها و گزارش هاي نابي را پيدا مي کنند که آن ها را بعدها به صورت کتاب منتشر کنند و از قِبَل آن بتوانند اهدائيه يا بورس کتاب بعدي را بگيرند. استادان دانشگاه امکان «تحقيقات دست اول» مي يابند تا پس از گذراندن تعطيلات تابستاني در ايران ، مقالات و کتب دوران سازي را در آمريکا و اروپا به چاپ برسانند. اگر طي يکي از اين تعطيلات خبردارشوند که بغل گوش شان يک خبرنگارزن کانادائي زيرشکنجه به قتل رسيده يا چند نويسنده و ناراضي در حوالي تهران با کابل خفه شده اند، با عجله نام خود را با يک ايميل انقلابي زير يک عريضه اينترنتي مي گذارند تا صداي اعتراض شان به بي عدالتي، انعکاس جهاني پيدا کند.  اين استراتژي ، بهشت ابن الوقت هاست: انواع روشنفکرهاي ميانمايه و قالي فروشهاي زرنگ، سيدهاي خندان و خوش جثه در کنار دلال هاي پسته، سينماچي هاي فستيوالي با عينک هاي جورجيو آرماني،  و خلاصه همهء آن معاملات نقد و نسيه اي که  نام اش را «گفت و گوی تمدن ها» گذاشته اند.

 

استراتژي براندازي در امپراتوري ، منحصر به آمريکا است. حزب جمهوري خواه و جناح راست حزب دموکراتيک، پنتاگون، «شوراي امنيت ملي» ، لابي اسرائيل ، و نمايندگان دست راستي کنگرهء آمريکا اين استراتژي را دنبال مي کنند؛ همان جناح فعال ضدکمونيستي که در عصر جنگ سرد ، نابودي اتميِ شوروي سابق را در دستور کار داشت و طي پنجاه سال گذشته براي سرکوب جنبش هاي شورشي آمريکاي لاتين و سرنگوني کاسترو درکوبا از هيچ تلاشي کوتاهي نکرده است.

 

اين استراتژي ، استراتژي «تغيير رژيم» است. سازمان دادن اپوزيسيون سلطنت طلب ، سازمان مجاهدين خلق ، جنبش هاي تجزيه طلب عرب و کرد و ترک، و در صورت امکان مداخلهء نظامي ، از ارجحيت برخوردار است. به تناوب و برحسب امکانات لوجيستيکي، استراتژي تغيير رژيم با انقلاب هاي نرم يا مخملي، طبق الگوي جنبش ناراضيان اروپاي شرقي، جلو برده مي شود. نام ديگر تغيير رژيم به روش انقلاب مخملي ، مبارزه استراتژيک  «غيرخشونت آميز» است. در اين نوع مبارزهء استراتژيک، بودجه هاي کلاني بايد  صرف شود براي تبليغات رسانه اي ، خريدن نيروي کار روشنفکري و خبرنگاري بومي ، و ايجاد ستادهاي فکري («تينک تانک») ، استخدام استادان دانشگاه و روشنفکرانِ امنيتي براي جمع آوري اخبار ، تحليل سياسي و سفارش به  دولت آمريکا در مورد تاکتيک هاي موضعي. بخش مهمي از بودجه بايد صرف نفرگيري در جامعهء مدني ايران شود، از جمله در ميان روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر. با توجه به سابقهء موفقيت آميز «خانهء آزادي» در ايجاد سازمانهاي جبهه اي يا ظاهري («فرانت») در افغانستان، سعي می شود، به جاي عضوگيري يا فرستادن عوامل نفوذي، سازمانهاي مستقل غيردولتي (ان جي او ـ NGO) به وجود آيد. آموزش اعضاي اين نهادها در شرايط مخفيکاري امنيتي مطلق ، و در مناطق توريستي خارج از ايران صورت می گيرد.

 

فضاي جنگ آينه هاي جان لوکاره در اينجا به طور کامل حاکم است ، زيرا نهادهاي جاسوسي و امنيتي رقيب ، به هيچ وجه بيکار ننشسته اند و همهء اين تاکتيک ها را خود در مورد آمريکا به کار مي گيرند. استفادهء دشمن از ارتشي ها يا امنيتي هاي پناهنده شده ، يا تطميع آنها به پناهندگي ، فرصت خوبي است براي فرستادن مأموران دوجانبه. «رهبران جنبش دانشجويي» ساخته و پرداختهء هر دو طرف ، «زندانيان شکنجه شدهء سابق» ، پوشش رسانه اي و بودجه مي گيرند. هدف نهايي آن است که هسته اي از زبدگان و رهبران براي يک دولت در تبعيد ــ طبق مدل «کنگره ملي عراق» به رهبري احمد چلبي ــ براي روز موعود آماده شود. اما هيچ چيز و هيچ کس پيش بيني پذير نيست. دلار مي تواند انگيزهء قوي تري از ايدئولوژي باشد و سرهرپيچ ، دوست مي تواند به دشمن تبديل شود.

 

تبعيدي ها

چهرهء سياسي تبعيد در اين بيست و چندسال متحول شده است. در دههء اول پس از انقلاب، کساني که از تصفيه ها و اعدام ها جان سالم به در برده بودند،  از راه هاي مشقت بار خود را به اروپا و آمريکا مي رساندند. همان جناح بندي ها و خط کشي هاي سياسي هنگام انقلاب به خارج از کشور نيز منتقل شد اما درد مشترک، درد بی خانمانی ، بي پولي ، وگرسنگي بود.  روشنفکران، نويسندگان و هنرمندان به گارسوني ، ساندويچ فروشي و تاکسي راني رو مي آوردند. نشريه هاي کوچک محفلي در ساعات ديروقت شب و گاه با اشک و دود و الکل توليد مي شد. نه اينترنتي وجود داشت و نه پول و مقام «پژوهشگر مهمان» از طرف کشور ميزبان. غلامحسين ساعدي تنها کسي نـبـود که تبعيدش را با مرگ خودخواسته پايان داد.  در آن سالها شکار فعالان اپوزيسيون امري عادي بود. نزديک دويست نفر را در شهرهاي اروپا ترور کردند.  تک تک اين قصه ها، از جمله کشتار ميکونوس، قتل بختيار و فرخ زاد، ترورهاي رهبران حزب کمونيست کارگري و مجاهدين خلق، خود مي تواند موضوع يکي از آثار جان لوکاره باشد! آن سالها، سالهاي دوزخ بود.


PDF for Print
Font Download
Install font

فايل های صوتی :
بخش اول اينجا کليک کنيد.

بخش دوم اينجا کليک کنيد.

بخش سوم اينجا کليک کنيد.