نيلگون ۶۹-۷۰ براي راديو زمانه

۲۱ جولای ۲۰۰۷

 

به اسم دموکراسی

 

نوشتهء عبدی کلا نتری

 

چهره اي تکيده در ردا و سرپوشِ سياه، جلوي صحنه آورده مي شود تا اقرار کند. صداي او را مي شنويم که مي گويد: «من يک ساحره ام. با شيطان عهد بسته بودم. شيطان آمريکاست. ما دشمن اسلام ايم.»

 

ساحران در تاريخ تفتيش عقايد اروپايي (انکيزيسيونِ مسيحي)، مردان و زناني بودند که زير شکنجه اعتراف مي کردند که با نيروهاي شرک در تماس بوده اند. آنها را محاکمه مي کردند و سپس مي سوزاندند. امروزه، در الاهيات سياسي اسلام، شيطان پرستان افرادي هستند که توسط شبکه هاي مرموز داخلي و خارجي، تبليغات شان را به نام دموکراسي انجام مي دهند. شيطان با همين نام، «به اسم دموکراسي»، روح شما را تسخير مي کند.

PDF for Print
Font Download
Install font

کمدي الاهي

تئاتري که شاهد آن هستيم هم مضمون ديني دارد و هم مضمون سياسي. نمايشنامه نويس يا نمايشنامه نويسان، مؤمناني هستند که قلباً و صادقانه معتقدند «دشمن» هم دين آنها را نشانه گرفته و هم قدرت سياسي شان را. آنها شامهء تيزي دارند. خطر واقعي است، هرچند که خود ساحران هنوز به درستي به ماجرا پي نبرده اند. نخست ساحران را بايد وادار کرد که حقيقت را به روشني ببينند و خود با زبان خويش به آن معترف شوند؛ سپس با سوزاندن آنها در برابر چشم همگان، بايد سحر کلمهء شيطاني دموکراسي را باطل کرد.

 

بازيگر روي صحنه که بايد نقش واقعي خودش را ايفا کند، چنين مي گويد: «سياست سازان [شيطان] در واشنگتن کساني‌اند که در نهادهاي دولتي، کنگره آمريکا، نهادهاي اطلاعاتي، رسانه‌هاي گروهي، بنيادها، دانشگاه‌ها و مراکز تحقيقاتي فعاليت مي‌کنند. اينها طيف خيلي وسيعي را در بر مي‌گيرند".

 

نور روي جادوگر ديگري بر صحنه مي افتد. او گناهش را چنين اعتراف مي کند: «يک بُعد پروژه [ي شيطان] برنامه‌هاي آشکار است، يک بعد ديگر، نهادسازي، فرهنگ‌سازي و شبکه سازي [است]؛ ولي بعد سوم، در واقع اهداف دراز مدت بنياد [شيطاني] سوروس است که محتواي آن پياده کردن فلسفه [ي شرک آميز و شيطاني]جامعه باز است."

 

بينندگان ممکن است به ياد صحنه اي از يک کمدي سياسي ديگربيفتند: هوگو چاوز رئيس کشور ونزوئلا و رفيق نفتيِ محمود احمدي نژاد، در پشت تريبون سازمان ملل، با اشاره به  جورج بوش که لحظاتي قبل تريبون را ترک کرده بود، با طنز مذهبي ـ روستايي خود، حضور «شيطان» را به مهمانان يادآوري کرد. منظور او جورج بوش بود. جايي که چاوز ايستاده بود، درست همان نقطه اي بود که در آن برخي، هاله اي نوراني را به گرد سر رئيس دولت ايران رؤيت کردند.

 

دوست و دشمن

کارل شميت حقوقدان برجسته و نظريه پرداز بزرگ کاتوليسيسم سياسي (که پس از روي کار آمدن حزب ناسيونال سوسياليست در آلمان از مشروعيت رژيم هيتلري و نقش هيتلر به عنوان بالاترين مرجع قانونگذار دفاع کرد) در رسالهء معروفي به نام «دربارهء مفهوم امر سياسي» چنين نظر مي دهد که در سياست، ضروري است همواره ميان «دوست» و «دشمن» تمايز مطلقي برقرار باشد. برهمين اساس، آن سياست هاي ليبرالي که بر مفاهيم گفتگو و مصالحه (کامپرومايز) تأکيد دارند بايد به دور ريخته شوند. دولت نمي تواند در حوزه هاي خانواده، دين، و اقتصاد، مداخله نکند. يا اگر به زبان رايج امروز بگوييم، دولت نبايد «جامعهء مدني» را به اختيار خود رها کند تا «دشمن» در آن فعال شود.

 

کارل شميت در رسالهء پرآوازهء ديگرش به نام «الاهيات سياسي» (تئولوژي سياسي ــ ۱۹۲۲) اين جملهء معروف را دارد: «رهبر خودمختار («ساورِين» ـ فرمانفرما) کسي است که موقعيت اضطراري را [از لحاظ سياسي] مشخص مي کند.» وضعيت استثنايي يا اضطراري زماني است که موجوديت جامعهء سياسي مورد تهديد واقع مي شود، وضعيتي که در آن مصلحت نظام هميشه بايد مهمتر از محدوديت هاي قانوني يا حقوقي تلقي شود.  دولت حق دارد به نام مصلحت نظام دست به اقدامات فراقانوني بزند. در الاهيات سياسي، قانونيت و استقلال قوا (تفکيک سه قوا)  هرگز نسبت به امر سياسي دست بالا را ندارند.

 

بنابراين، الاهيات سياسي به طور خلاصه يعني تمايز قاطع و سازش ناپذير ميان دوست و دشمن، اطلاق بار ديني خير و شر به ايندو،  به نحوي که دوست، همکيش است و دشمن، همدست با شيطان؛ انتقال اين مفاهيمِ ديني به حوزهء سياست داخلي و خارجي (يا احياي مفهوم ديني آنها، اگر ادعاي کارل شميت درست باشد که مفاهيم مدرن، همان مفاهيم الاهيات اند که «سکولار» شده اند)، و سپس با اتکا به مفهوم وضعيت اضطراري يا مصلحت نظام، اختيار دادن به ارگان يا مقام رهبر خودمختار براي گرفتن «تصميم» سياسي فراسوي چارچوب هاي فورمال قانوني. «تهديد» و «دشمن» دو مفهوم کليدي الاهيات سياسي است.

 

متفکر ايراني مقيم آلمان محمدرضا نيکفر، در رسالهء مهمي به نام «ايمان و تکنيک» مي نويسد: «دين، پديدآورنده‌ي دوپارگيِ مؤمن ـ كافر است. سياست در معنايي اقتدارجو يا در معناي ويژه‌اي كه در مقابلِ اقتدارجويي مي‌يابد، جهان را به دوست و دشمن تقسيم مي‌كند. هرگاه دوپارگيِ دينيِ مؤمن ـ كافر و دوپارگيِ سياسيِ دوست ـ دشمن برهم انطباق يابند، با پديده‌ي الهياتِ سياسي مواجه هستيم. پديداريِ آشكارِ آن درجايي است كه دين به نحوي اكيد سياسي و سياست به نحوي اكيد ديني شود . . . آنچه دين را به سمتِ اين جريان مي‌كشاند، غريزه‌ي قدرت است. خواستِ قدرت در آن، نيروبخش به عقلانيتِ ابزاريِ آن است. اين عقلانيت، اسلام را داراي اين قابليت مي‌كند كه وجهِ اتصالِ محكمي با جنبه‌ي ابزاريِ عصرِ جديد بيابد.»

 

اعترافات برآمده از شکنجه: حقيقت يا کذب؟

يکي از ارزش هاي مهم در الاهيات سياسي اسلام، به گفتهء محمدرضا نيکفر، « ارزش بودنِ تعهد و بيعت و متابعت، در مقابلِ گفتگو و تصميم‌هاي تجديدِ نظرپذيرِ جمعي» است. طبق اين ارزش، فعالان سياسي يا فرهنگي، به ضرورت، در بيعت با شبکه هاي ارتباطيِ دوست يا دشمن هستند.

 

اما تمايزي که محمدرضا نيکفر به آن اشاره مي کند در هر حيطهء مرتبط با «امرسياسي» (the political) صدق مي کند و منحصر به الاهيات سياسي اسلام نيست. همهء روشنفکران، از جمله روشنفکران سياسي،  در شبکه هاي ارتباطي دوست و دشمن عمل مي کنند. هيچکس «غير متعهد» نيست. پس آيا بايد نتيجه گرفت که در «اعترافات تلويزيوني» حقايقي نهفته است؟

 

 تئوکراسي شيعي در ايران سابقه اي بيست و هشت ساله در گرفتن اعترافات تلويزيوني و تواب سازي دارد. يرواند آبراهاميان، تاريخدان و مؤلف کتابهاي «ايران بين دو انقلاب» و «خمينيسم»، در تحقيقي که درباره  «اعترافاتِ برآمده از شکنجه» به عمل آورده مي نويسد:

 

«در آستانهء روز اول ماه مه در سال ۱۹۸۳، تلويزيون ايران براي بينندگان اش برنامه اي نامنتظره تدارک ديده بود. رهبراي  سالمند و پرسابقهء حزب توده اعتراف مي کردند ک به جنايت هاي بزرگي دست زده اند، از جمله اشاعهء «يک ايدئولوژي بيگانه». اعترافات تلويزيوني به خودي خود چيز تازه اي نبود. از دو سال پيش تر از آن، گروههاي چندي از مخالفان سياسي (مائوئيست ها، مصدقي ها، طرفداران سابق خود خميني، سلطنت طلبان، و اعضاي سازمان مجاهدين)  همه «معترف» شده بودند که دست به «توطئه هاي شومي» زده و «با نيروهاي خارجي روابط خائنانه» برقرار کرده بودند. . . اين اعترافات تلويزيوني با سروصدا و جنجال در رسانه ها به چاپ رسيد، به ويژه، در روزنامهء اطلاعات از تاريخ يکم ماه مه ۱۹۸۳ تا هفدهم ژانويهء ۱۹۸۴. همانند دادگاههاي نمايشي مسکو و اسلانسکي در سالهاي ۱۹۳۰ و ۱۹۵۰، اين اعترافات ابراز عقايد زيادي را باعث شد. سلطنت طلبان آن را تمهيدي در پرده پوشي روابط جمهوري اسلامي با شوروي ارزيابي کردند [زيرا از نظر آنها رژيم اسلامي «چپ» و «کمونيستي» بود]. مجاهدين خلق اعلام کردند که اعترافات رهبران حزب توده [حقيقت دارد و] بار ديگر ثابت کرد که آنها چه اندازه «اپورتونيست»، «خود محور» و «فاقد اصول» هستند. چپگرايان [ضد توده اي] استدلال کردند که حزب توده تا آن زمان چنان به جمهوري اسلامي نزديک شده بود که يک تکان ضعيف مي توانست آن را کاملاً به صف ملايان پيوند زند. خود حزب توده اعلام کرد که رهبران اش به وسيلهء داروهاي مخصوصي  که موساد، «ام آي فايو»، و «سي آي اِ » فراهم کرده بودند، مغزشويي شده اند.»

 

يرواند آبراهاميان ادامه مي دهد: «اما سروصداها که فرو نشست، روشن شد که مسؤلان، اين اعترافات را با شيوهء سرراست تري به دست آورده بودند: فشار فيزيکي شديد. قرائن شکنجهء فيزيکي بعداً از سوي دبير اول حزب توده عرضه شد و در گزارش کميسيون حقوق بشر سازمان ملل منعکس گشت.»

 

اعترافات تلويزيوني را بايد در مقولهء «اعترافات برآمده از شکنجه» (tortured confessions) به حساب آورد. اول اينکه، ظاهر شدن روبروي دوربين تلويزيون هرگز خواست متهم نيست و هيچکس به دلخواه حاضر نخواهد شد بازيگر چنين تئاتري باشد. پس، از همان ابتدا چنين نمايشي را بايد به عنوان تئاتر سياسي ارزيابي کرد. دوم اينکه، تحول يک شبهء بازيگري که بايد نقش خودش را بازي کند، نشانهء غيرعادي بودن وضعيت است. بازيگر ظرف چند هفته يا چندماه، زير دست کارگردانان نمايش (بازجويان)، به يکباره همچون مکاشفه اي عارفانه به حقيقت  دست پيدا مي کند و همهء باورهاي يک عمر  و تجارب عملي زندگي اش را که ساختار ذهني و رفتاري او را تا پيش از دستگيري شکل داده بود، به ناگهان فاقد اعتبار مي بيند. احسان طبري، روشنفکر مارکسيست، در نمايش خود اعلام کرد که با مطالعهء آثار آيت الله مطهري و «کشف الاسرار» امام خميني به اين نتيجه رسيده که تمامي افکار و نوشته هاي سراسر عمرش جعل و خطا بوده است.  بازيگر کمدي الاهي ـ شيعي، احساسي از هويت خود ندارد يا اين هويت را از ياد برده و روي صحنه شخص ديگري شده است. اين خود زني، ناشي از ترور رواني او در محبس، احساس انزوا، يأس و افسردگي شديد است که گاه از فشارهاي فيزيکي نيز تخريب کننده تر است.

 

هدف ها و انگيزه ها

برخلاف نمايش هاي تلويزيوني دهه هاي پيش، در اينجا هدف در وهلهء اول تواب سازي نيست. «اعترافات» دو شهروند آمريکايي که براي تقويت جامعهء مدني در ايران تلاش مي کردند، هم نشاندهندهء اضطرابي سياسي است ناشي از مداخلهء استکبار در بي ثبات کردن پايه هاي رژيمي که مشروعيت اش را از دست داده؛ و هم کوششي در جهت به کارگيري احساسات ناسيوناليستي و {به اصطلاح} «ضد امپرياليستي» براي اثبات اين نکته که آمريکا قصد براندازي دارد و سناريوي ۲۸ مرداد به نحو ديگري، اينبار توسط روشنفکراني که آلت دست شده اند،  در حال اجرا است.

 

در ذهن بخش هاي سنتي يا مذهبي جامعه، رابطهء اين روشنفکران با نهادهاي فرهنگي آمريکايي و نمايش اعترافات مي تواند اثبات رابطه هاي شيطاني با ابرقدرتي باشد که به فرمان يهوديان، کمر به نابودي اسلام بسته است.

 

الاهيات سياسي اسلام در کشور ما با اجراي کمدي ها و تراژدي هاي سياسي ، اين پيام را منتقل مي کند که به  گفت وشنود يا مصالحه در جامعهء مدني و در «حوزهء عمومي» ارتباطات، اعتقادي ندارد بلکه در اين حوزه با «دشمن»، يعني آنها که «به اسم دموکراسي» عمل مي کنند، با زبان زور و ارعاب، يا به قول امام با «تو دهني» صحبت خواهد کرد. تئوکراسي شيعي با منطق «دشمنِ دشمن من، دوست من است» با رژيم هاي کوبا و ونزوئلا عهد دوستي بسته است. آيا مخالفان اين تئوکراسي، که مي خواهند به طور صلح آميز و بدون داشتن ابزار زور و ارعاب،  به تغييرات دموکراتيک دست پيدا کنند، مي توانند با همين منطق، به نحو مصلحت گرايانه اي از دشمن قسم خوردهء تئوکراسي، يعني ايالات متحده، به طور مشروط ياري بگيرند؟

 

در بخش «دوزخ» از کمدي الاهي دانته، در حلقهء هشتم از نُه حلقهء دوزخ ـــ يک درجه مانده به پست ترين منطقهء آن که در مجاورت خود شيطان قرار گرفته ـــ گناهکاري عقوبت مي شود که از زير چانه تا نشينمنگاه، مدام از هم دريده مي شود و فضولات بدن او در اطراف اش پخش مي شوند. اين فرد به خاطر شهوت و زنبارگي، و ادعاي رسالت و خاتميت، جزا مي بيند. در نزديکي اش فرد ديگري به نام علي نيز به عقوبتي مشابه گرفتار شده است.

 

اکنون، در انتقامي نمادين، پيروان اين ساکن حلقهء هشتم دوزخ، تصميم گرفته اند کمدی های الاهی ـ سياسی خود را برصحنه ببرند که بازيگران اش، بيعت کنندگان با شيطان بزرگ اند. اين بازيگران با زبان خود، قدرت استکبار و نخوت مسيحي ـ يهودي او را  براي مستضعفان جهان افشا مي کنند. ///

 

 

پيوست (در برنامهء راديويي نيامده):

 

دوست و دشمن در سياست بين الملل

همهء دولت هاي سرمايه داري از بدو تأسيس خود،  از زوايهء منافع ملي وارد روابط بين المللي شده اند. «همبستگي مسالمت آميز ملت ها»، و همکاري نمادين آنها در سازمان ملل متحد، هميشه تابع بلوک بندي هاي قدرت و روبط بالاسري يا «هژمونيک» ميان کشورهاي متروپول و کشورهاي جهان سوم بوده است. عملکرد ايالات متحده در خاورميانه طي نيم قرن اخير توسط دو عامل اصلي هدايت شده است: نفت و امنيت. اين  دو عامل حتا پس از پايان گرفتن دوران جنگ سرد، اهميت خود را براي اين کشور حفظ کرده اند. جهان سياست در هرشرايطي جهان دوست و دشمن، جهان «ما» و «آنها» ، يا جهان خودي و غيرخودي بوده است.

 

ايدئولوژي ليبراليسم چنين تبليغ مي کند که نبرد سياسي و فرهنگي ميان ايالات متحده و تئوکراسي شيعي در ايران، نبرد ميان «جامعهء باز» و «جامعهء توتاليتر» است، درست به همان گونه که در زمان جنگ سرد چنين جدالي ميان دو اردوگاه متخاصم در جهان حاکم بود. اما نبرد اين دو نظام به مراتب پيچيده تر از اين تصوير ساده است.

 

خودي و غير خودي در جامعهء باز

در ايالات متحده، در دوران تفتيش عقايد سناتور مک کارتي، با حمايت رسمي دولت، مخالفان و ناراضيان، به ويژه روشنفکران چپ و فعالان اتحاديه هاي کارگري، درست همانند ساحره هاي شهرک سيلم، مرتد و «خائن» خوانده شدند و از اجازه کار و فعاليت در جامعهء مدني محروم. عده اي به نام جاسوس به زندان افتادند يا اعدام شدند. هم اکنون در ايالات متحده، زندانيان سياسي به نام زنداني سياسي به رسميت شناخته نمي شوند.

 

دولت ايالات متحده که از جنبش هاي دانشجويي اروپاي شرقي و  چين در زمان جنگ سرد حمايت مي کرد، به هنگام اعتراضات دانشجويي خود آمريکا در دههء ۱۹۶۰ ميلادي، اين اعتراضات را به شدت سرکوب کرد. در يکي از اين تظاهرات، که در فيلمي از اين دوران نيز مستند شده، در برابر ده هزار دانشجوي معترض، دوازده هزار پليس باطوم به دست به اضافهء قواي نظامي در ماشين هاي ارتشي، صف کشيده به جان دانشجويان افتادند و تظاهرات را به خون کشيدند.

 

در ايالات متحده، اتحاديه هاي کارگري بسيار ضعيف، و در مواردي زير کنترل مافيا قرار دارند. تنها حدود سيزده درصد از کارگران در آمريکا موفق به تشکيل اتحاديه شده اند. تاريخچهء مبارزات اتحاديه اي در آمريکا، تاريخچه اي خونين و تلخ است. طبق گزارش سازمان «آمريکن رايتز اَت ورک» در سال گذشته (۲۰۰۶)،  ۲۳۰۰۰ (بيست و سه هزار) کارگر آمريکايي به خاطر فعاليت هاي اتحاديه اي از کار اخراج يا جريمه شدند. (هفته نامهء «نيشن»، ۱۲ مارچ ۲۰۰۷، مقالهء «نورما ري را بيادآوريم»)

 

دولت ايالات متحده به هنگام جنگ يا در زماني که مقامات امنيتي وضعيتي را تهديد آميز ارزيابي کنند، آماده است که قوانين خود را به تعليق درآورد يا تعطيل کند. اردوگاه بازداشت اجباري شهروندان ژاپني در جنگ جهاني دوم، حوزه هاي ماوراء قانون، مانند بازداشتگاه گوانتانامو، يا اتاقهاي شکنجه سي آي اِ در اروپا، مصر، و سوريه، و  استراق سمع مکالمات تلفني شهروندان، يا «اختيارات ويژه» رئيس جمهور کنوني، نمونه هايي از اين واقعيت است. پس از رويداد يازدهم سپتامبر در بسياري از سخنراني هاي مهم رئيس جمهور آمريکا مفاهيم الاهيات مسيحي (اوانجليکال) برجسته شد.

 

در پس پشت هرنظام ليبراليستي همواره  چهرهء عبوس الاهيات سياسي آماده است تا به هنگام احساس خطر و «تهديد» (داخلي يا خارجي، واقعي يا خيالي) از حالت غيرفعال به شکل فعال در آيد. فاشيسم همان «وضعيت استثنايي» يا وضعيت اضطراريِ نظام سرمايه داري ليبرال به هنگام بحران است. نزاع هاي فرهنگي، امنيتي، و سياسي ميان ليبراليسمِ کشورهاي متروپول و فاشيسمِ ناسيوناليستي يا ديني در جهان سوم، همان «جنگ آينه ها» ست که يکي تصوير ديگري را در خود منعکس مي کند. ///

 

منابع

Carl Schmitt, The Concept of the Political, University Of Chicago Press; Expanded edition 2007

Carl Schmitt, Political Theology: Four Chapters on the Concept of Sovereignty, University of Chicago Press Ed edition, 2006

محمدرضا نيکفر، ايمان و تکنيک، سايت نيلگون، شهريور ۱۳۸۴

يرواند آبراهاميان، تاريخنگاري در خدمت سياست، مترجم: عبدي کلانتري، کنکاش (در گسترهء تاريخ و سياست) دفتر نهم، بهار ۱۳۷۲ (۱۹۹۳)

لينک هاي مرتبط

جنگ آينه ها ــ روشنفکران و جنگ های سرد فرهنگی، نيلگون در راديو زمانه

 "اعتراف" سه پژوهشگر ايراني در برابر دوربين سيما، خبر اول، راديو زمانه، ۲۸ تير ۱۳۸۶

مهدي جامي، حق تغيير محفوظ! در نقد يک حرکت رسانه اي، راديو زمانه

مصاحبه با علي افشاري و دکتر رامين احمدي

 

 

*